همیشگی ها

I wanna say something to you...

همیشگی ها

I wanna say something to you...

بوی بهبود...

يكشنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۴، ۰۱:۴۸ ق.ظ
یه شب سرد
دستت تو دستش باشه و دستش تو جیب کتش
قدماتو با قدماش موزون کنی
درد دل کنه برات...
از دغدغه هاش بگه، از غصه هاش بگه، از آینده بگه و از اتفاقای خوب.
و تو، ساکت باشی و گوش کنی.
ته این راه میرسه به خونه ی یه عزیز!
به یه سنگ سفید و سرد که لمسش دل آدمو گرم میکنه.
حرف میزنی، نذر میکنی، سرمای سنگو با لبت حس میکنی و پامیشی.
قول میدید به هم دیگه، با هم دیگه!

فردا شبش ویبره ی گوشیت تورو به خودت بیاره....
فلانی، خدا جوابمو داده انگار!
...
می وزد!
حس خوب آرامش...


پی نوشت خیلی بی ربط:
دفتر خاطرات دنیای غیرمجازیمو گم کردم...مسیح توندیدیش؟:|

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۹/۲۹
.:Baran:. ..

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی