همیشگی ها

I wanna say something to you...

همیشگی ها

I wanna say something to you...

۶ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

بی نهایت حس میکنم این بچه هه منم و این زنه مامانمه:|

پ ن: اوضاع من درکودکی

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۴ ، ۰۹:۴۱
.:Baran:. ..

مثل دوسال پیش شدم.

نوشته هام نه مخاطب داره نه خواننده!

واسه دل خودم مینویسم دوباره.

دوباره دارم از اول شروع میکنم واسه ساختن همیشگی هام. ولی "این کجا و آن کجا"...

چند وقته دیگه زود جوش نمیارم. به کسی پیله نمیکنم. زیاد میخندم و همه رو میخندونم.

اینا رو مادرم میگه.

از همون روزی که اندازه ی چندسال خسته بودم.

تمام تنم درد میکرد...شبیه آدمی بودم که سیر کتک خورده باشه

ولی عجیب آروم بودم.

آروم شدم و این آرامشمو مدیون دیوونگیمم!

دیوونگی ای که از یادآوریش بهت همه ی وجودمو میگیره. که اون آدم من بودم؟

...

صبح اولین روز رمضونه و چقد این ماه، امسال بی سر و صدا مهمون خونه هامون شد.

صبح اولین روز رمضونه و صبح به آرامش رسیدن عزیزی که الآن یکساله روی ماهشو ندیدیم.

چقدر حسرت نبودنش دل آدمو پر میکنه...جار میزنه و با تعمد به رخ میکشه

...

دلم واسه لبخندای مهربونت تنگ شده.

برام دعا کن

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۴ ، ۰۶:۴۱
.:Baran:. ..

بسم الله الرحمن الرحیم


صلوات و سلام خدا بر شهیدان عزیز که مشعل توحید را با ایثار خود بر فراز میهن اسلامی برافروختند. و صلوات و تحیات خدا بر شهیدان مظلوم غواص که با ظهور و حضور خود این فروغ خاموش نشدنی را مدد رساندند و پرچم یادهای عزیز و گرانبها و ذخیره های معنوی امت را با شکوهی هر چه تمام تر در کشور برافراشتند.


سلام بر دستهای بسته و پیکرهای ستم دیده شما و سلام بر ارواح طیبه و به رضوان الهی، بال گشوده ی شما. سلام بر شما که بار دیگر فضای زندگی را معطّر و جان زندگان را سیراب کردید. و سپاس بی پایان پروردگار حکیم و مهربان را که در لحظه های نیاز این ملّت خداجوی و خداباور، بشارتهای تردید ناپذیر را بر دلهای بیدار نازل می فرماید و غبارها را می زداید. و سلام بر شما ملّت بزرگ، وفادار، آگاه و مسئولیت پذیر که خطاب لطیف الهی را به درستی می شناسید و می شنوید و پاسخ می گویید. حضور پرمضمون امروز شما در تشییع این دردانه های به میهن بازگشته یکی از به یادماندنی ترین حوادث انقلاب است. رحمت خدا بر شما.


و سپاس بی حد از خدای مالک دلها و سلام بی پایان بر حضرت بقیه الله روحی فداه که صاحب این ثروت عظیم است.


 والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

سید علی خامنه ای

 26 خرداد 1394

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۴ ، ۰۱:۰۷
.:Baran:. ..

اگه ضدحال امروز دکتر "ش" رو فاکتور بگیریم روز خوبی بود. چقد رفته بودیم اصرار و التماسش کرده بودیم که با "ر.ه"1 واحد ارائه نده.

گفت ارزشیابی رو پر کنید.حله..ولی حل نبود.بیوفیزیکم با همون ارائه شد.حالا ما به کنار، بیچاره 93ایها که طعم درس دادنای عالی "جلالی" رو نمیچشن.

پروتوزئو ام باید پاس کنیم.این بی انصافیه که ژنتیک انسانی به پسرا دادن به ما نمیدن. اگه این دانشگاه اذیت نمیکرد استادا رو، یکی یکی استادای خوبمونو بخاطر حق التدریسی بودن از دست نمیدادیم. یکیش مرادی:(

نمیدونم چه انگیزه ای دارن این استادا واسه کار تو این دانشگاه.بعد دوسال هنوز حقوقشونو ندادن!!!

و چه آدمای حق خوری نشستن رو صندلی ریاستش...که اینقدر درک نداره!2

چی میشد ژنتیکو با مرادی ارائه میداد؟ چقد حیفه که سه واحد درس به این خوبی و بدرد بخوری رو ارائه نمیدن فقط بخاطر اینکه چنتا از پسرا پروتوزئو پاس کردن و الان اگه بخواد ب اونا ارائه بشه، کلاس ب حد نصاب نمیرسه.

اینم یکی از مزایای تفکیک جنسیتیه تو دانشگاها!

هعی..

***

امتحانو دادم و دارم برمیگردم.

آفتاب همه ی عقده هاشو داره سر ملت خالی میکنه

از زمین و آسمون گرما میباره

فقط صدای کولرای آبی رو تراس خونه ها، این گرما رو قابل تحمل میکنه..

با "ف" هم مسیرم. نزدیک خونه باهاش خدافظی میکنم و بقیه راهو تنها میام.

تو این چند سال اولین کسیه که میبینم دغدغه هاش دغدغه های منه. حرفاش حرف منه و ناراحتیاش ناراحتیای منه.

ساده بگم: خیلی دوسش دارم.

***

در ساختمون برخلاف همیشه راحت باز میشه. فکر کنم بعد آخرین جلسه ی ساکنین ساختمون یه دستی به سر و روش کشیدن.

به امان خدا ولش میکنم و رد میشم. در محکم بهم میخوره و منو میپرونه.اینم از مزایای روغن کاری دره!

طبق معمول آسانسور رو طبقه های بالاس...منم طبق همون آقای معمول گازشو میگیرم و پله هارو دوتا یکی میکنم و میدوئم بالا...

اینقد گرمه که دارم هلاک میشم.صورتمو میبرم جلوی در خونه. از لای در بسته داره باد میاد...یه حس باحالی داره

درو که باز میکنم باد خنک میخوره به صورتم و داغی تنمو ازم میگیره. چقد این پارادوکسش برام قشنگ و جذابه

***

فردا امتحان ویروس دارم.هنوز جزوه ندارم.خدا رحم کنه

از "ف" جزوه میگیرم تا صبح احیا دارم امشب:(


______

1- این روزا مد شده همه از م.ه میگن...گفتم منم این ریختی بگم رو مد باشم;)

2- ازون متنا شد که اگه یکی از مسئولای دانشگاه ببینه واسم شر بشه:))

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۴۸
.:Baran:. ..

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست

می رسم با تو به خانه،از خیابانی که نیست

می نشینی روبه رویم خستگی در میکنی

چای می ریزم برایت توی فنجانی که نیست

باز میخندی و میپرسی که حالت بهتر است؟

باز میخندم که خیلی...!گرچه میدانی که نیست

شعر میخوانم برایت واژه ها گل می کنند

یاس و مریم می گذارم توی گلدانی که نیست

چشم می دوزم به چشمت،می شود آیا کمی

دست هایم را بگیری بین دستانی که نیست؟

وقت رفتن می شود با بغض می گویم نرو

پشت پایت اشک می ریزم در ایوانی که نیست

میروی و خانه لبریز از نبودت میشود

باز تنها میشوم با یاد مهمانی که نیست


پ ن: ای که همیشه یاد تو زنده و در دل من است!

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۱۱
.:Baran:. ..

با نام خدا دوباره شروع میکنم

بلاگفای عزیز جان معلوم نبود چه بلایی به سر نوشته های بی سر و ته ما اعضای قربانی شده درورد...سیل اومد برد همه رو!

ماام دیدیم هرچی صبر میکنیم قرار نیست اتفاقی بیوفته و مارو هی حواله میدن به یه هفته ی آینده، گفتیم خونمونو یه جا دیگه بسازیم.

هم حیف بود، هم سخت، اونهمه درددلام با دایی، اونهمه حس وحال بد یا خوبم که واسه م خاطره میشد بااینکه شاید خواننده ی چندانی نداشت، اما همه ش پرید...

پوففف

دوباره شروع کردن همیشه سخته، خصوصا جایی که واست ناآشنا باشه...

حس ایرانیای مقیم آمریکا رو دارم:D

خصوصا اینکه پنل بیان، مثل بلاگفا ساده نیست.

گم میشم توش:(

علی ای حال، بسم الله الرحمن الرحیم

خدایا به امید تو

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۴ ، ۱۳:۱۳
.:Baran:. ..