همیشگی ها

I wanna say something to you...

همیشگی ها

I wanna say something to you...

۱ مطلب در تیر ۱۳۹۶ ثبت شده است

دلم میخواست تو یه جنگل دور افتاده زندگی میکردم. چارتا گاو و گوسفند نگه میداشتم. بیخیال مردم و دنیاش بودم.

***

دلم میخواست رمان عاشقانه بخونم. قاب شعر نستعلیق بخرم. دفتر نقاشی داشتم. ذوق هنری داشتم. موزیک بی‌کلام گوش میدادم.

***

دلم میخواست تو دورهمی‌ها و مهمونی‌های دوستانه‌م شرکت کنم. خرید برم. لاکمو با گلای ریز روسریم ست کنم.

***

دلم میخواست خونه‌م از تمیزی برق بزنه. همیشه از آشپزخونه‌مون بوی غذا بیاد. مهمون‌های زیاد داشته باشم. خونه‌مون پر از صدای شادی باشه

***

میخواستم دکتر باشم. زبان انگلیسی و فرانسه‌م عالی باشه. هر روز یه مقاله‌ی علمی بدم. توی کنفرانس‌ها شرکت کنم.

***

میخواستم حتی مؤمن واقعی باشم. نمازامو سر وقت بخونم. زیاد روزه بگیرم. حواسم به حق الناس باشه. حرف ناحق نزنم.

***

میخواستم پولدار باشم. بهترین وسیله‌ها از بهترین مارک‌ها رو داشته باشم. تو یه عمارت اون بالا بالاها زندگی کنم...

***

یا حتی یه ورزش حرفه‌ای بلد باشم. یه مربی ایروبیک، دنس یا شنا باشم...


 اما هیچکدوم از اینا نشدم.

تو شهر زندگی میکنم.

ذوق هنری ندارم.

بیرون میرم لاک نمیزنم.

خونه‌م برق نمیزنه.

دکتر نشدم.

ایمانم بدرد لای جرز دیوار میخوره.

لاکچری نیستم.

ورزشکارم نشدم...


یه خورده‌ش تقصیر منه، یه خورده‌ش تقدیر منه، یه خورده‌ش تصمیمم.

اونایی که تقصیر منه، باید عوض بشه

اونایی که تقدیر منه، باید بابتش صبر کنم

ولی اونایی که تصمیم منه، باید به بهترین شکل انجامش بدم.

خدایا کمکم کن!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۶ ، ۰۱:۰۵
.:Baran:. ..