همیشگی ها

I wanna say something to you...

همیشگی ها

I wanna say something to you...

۱ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

سلام دایی مهربونم.
به رسم قدیم، خواهر زاده ی بی وفات اومده احوالتو بپرسه.
به یاد اوردن حجم بی نهایت داغ از دست دادنت برام غیر قابل تحمله و سعی کردم گریه نکنم.
اما یادآوری اونهمه مهربونیت و سراغ گرفتنات دیوونم میکنه!...گوشیو بزن در گوشش حالشو بگیرم...
از شدت صبری که خدا بهمون داد گاهی به معنی واقعی کلمه انگشت به دهن میمونم
نمیتونم بیام سر خاکت، نمیتونم بفهمم حک شدن لبخند گرمت روی سنگ سرد مزارتو!
خاک سرده، داغتو برده اما یادتو نبرده، اشک گوشه ی چشمامو نبرده. دلتنگیای گاه و بیگاهمو نبرده.
نیومدم ببینمت روز آخر.
ندیدم رفتن با شکوهتو.
تو دلم زنده ای.همیشه با همون لبخند.
دلم میخواد حساااابی بنویسم.
باهات درد دل کنم.
بغضمو سبک کنم.
ولی نمیشه.
تولدت مبارک، دایی مهربون من!
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۴ ، ۲۱:۲۷
.:Baran:. ..