همیشگی ها

I wanna say something to you...

همیشگی ها

I wanna say something to you...

به لطافت باران

پنجشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۴۱ ق.ظ

مثل دوسال پیش شدم.

نوشته هام نه مخاطب داره نه خواننده!

واسه دل خودم مینویسم دوباره.

دوباره دارم از اول شروع میکنم واسه ساختن همیشگی هام. ولی "این کجا و آن کجا"...

چند وقته دیگه زود جوش نمیارم. به کسی پیله نمیکنم. زیاد میخندم و همه رو میخندونم.

اینا رو مادرم میگه.

از همون روزی که اندازه ی چندسال خسته بودم.

تمام تنم درد میکرد...شبیه آدمی بودم که سیر کتک خورده باشه

ولی عجیب آروم بودم.

آروم شدم و این آرامشمو مدیون دیوونگیمم!

دیوونگی ای که از یادآوریش بهت همه ی وجودمو میگیره. که اون آدم من بودم؟

...

صبح اولین روز رمضونه و چقد این ماه، امسال بی سر و صدا مهمون خونه هامون شد.

صبح اولین روز رمضونه و صبح به آرامش رسیدن عزیزی که الآن یکساله روی ماهشو ندیدیم.

چقدر حسرت نبودنش دل آدمو پر میکنه...جار میزنه و با تعمد به رخ میکشه

...

دلم واسه لبخندای مهربونت تنگ شده.

برام دعا کن

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۳/۲۸
.:Baran:. ..

نظرات  (۴)

۲۸ خرداد ۹۴ ، ۱۹:۵۳ خدمات کشاورزی باغبان
جالبه

اولش همیشه خواننده ها کم هستن

امیدوارم اینجا هم جای خودتون رو پیدا کنید
پاسخ:
از توجهتون ممنونم
درسته
تشکر...منم امیدوارم
پناه میبرم به خدا از دیوونگی های تو :/
پاسخ:
الخخخخخ
سلام
به نظرم مخاطب زیاد مهم نیست چون باعث جهت دادن به نوشتن شما میشه در حالی که نوشتن باید واقعی باشه تا به درد خودمون بخوره.به نظرم همون قدر که جند نفر هم فکر دنبالتون کنن کافیه
صبح اولین روز ماه رمضان!
چه یادآوری قشنگی ... دلم پر کشید
اللهم رب شهر رمضان
پاسخ:
:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی