اولش یه متن دیگه نوشتم
اما شهید آوینی حرف دلمو زد.
وقتی آدم حرف دلشو از زبون یکی دیگه میشنوه،آروم میگیره
مرسی مسیح جان
اون متن اینه:
نه عجب اگر در شهر کوران خورشید را دشنام دهند وتاریکی را پرستش کنند!
آنگاه که دنیاپرستان کور والی حکومت اسلام شوند، کار بدینجا میرسد که در مسجدهایی که ظاهر آن را بر مذاق ظاهرگرایان آراستهاند، در تعقیب فرایض علی را دشنام می دهند؛ واین رسم فریبکاران است:نام محمد را بر مأذنهها میبرند، اما جان او را که علی است دشنام میدهند.
تقدیر اینچنین رفته بود که شب حاکمیت ظلم و فساد با شفق عاشورا آغاز شود و سرخی این شفق، خون فرزندان رسول خدا باشد. جاهلیت بلد میتی است که درخاک آن جز شجره زقوم ریشه نمیگیرد. اگر نبود کویر مرده دلهای جاهلی، شجره خبیثه امویان کجا میتوانست سایه جهنمی حاکمیت خویش را بر جامعه اسلام بگستراند؟
@fathe_khoon
فتح خون- سید مرتضی آوینی-فصل اول
اسفند که می رسد، هوای دلم بهاری می شود.
گاهی بارانی، گاهی آفتابی...
اسفند که می رسد، حالم نگفتنی است.
به کاغذ ابر و باد می ماند!
با تمام روزهای خوبش، یادآور بغض و تلخی هاست و با تمام روزهای تلخش، خواستنی ترین ماه سال!
من این سرد باشکوه را دوست دارم. این زیبای یخزده...این حس ابر و باد را دوست دارم.